غرب شناسی, مباحث تاریخی

چرا جوامع غربی دین گریز شدند؟

چرا جوامع غربی دین گریز شدند؟

بسم الله الرحمن الرحیم

نگاهی به تمدّن دینی اروپا

مسیحیت پس از سال‌ها جنگ و جدال فکری و فرهنگی با سیاست مداران روم بالاخره به مقصود خود رسید و در سال 313 میلادی  توسط کنستانتین امپراتور روم به رسمیت شناخته شد.

 سازمان مسیحیت که قبل از به رسمیت رسیدن در تمدن روم شدیداً روییه اخلاقی و الهی داشت و مردم را به آزادی و رهایی از شرک و شهوت پرستی و چندخدایی فرا می‌خواند، پس از به رسمیت رسیدن کم کم روی دیگر خود را برای مردم اروپا آشکار کرد، به گونه ای که 800 سال پس از به قدرت رسیدن تشکیلات مسیحیت در اروپا، مردمی که با روی باز به این دین روی آورده بودند و جان و مال خود را فدای اهداف کلیسا می‌کردند،

نسل‌های بعدی آنها دیگر حاضر نشدند روی خوش به کلیسا و فرامینش نشان دهند، در واقع این نسل جدید همان تمدن چند خدایی یونان و روم باستان را به فرامین کلیسا بیشتر ترجیح می‌دادند.

به راستی چه شد که مردمی که در اوج دین داری بودند در یک سیر تاریخی به دین گریزی افتادند؟ سازمان کلیسا چه اقداماتی انجام داد که موجب این انحطاط دینی در اروپا شد؟ چه عواملی موجب دین گریزی غربی‌ها شد؟

البته این نکته را متذکر شویم که مقصود ما از دین در این نوشتار عبارت است از یک شریعت مقدّس؛ اعم از اصول و فروع که پیامبران الهی آن را از طریق وحی دریافت و به بندگان خدا ابلاغ کرده‌اند (بنابر این تعریف رویکرد جدید اروپاییان ضد دین تلقی می‌شود)

پاسخ این سؤالات چندان پیچیده نیست، نهاد کلیسا در دوران صدارت خود در میان جوامع اروپایی اشتباهات بزرگی را مرتکب شد که ما 6 تا از مهمترین آنها را بیان خواهیم کرد:

عوامل دین گریزی تمدن غرب

1- تبیین غلط کلیسا از خداوند

مسیحیت از همان ابتدا تحریف شده نبود بلکه حضرت عیسی مسیح (ع) قصد داشتند مردم را از شرک و بد دینی به سوی خداوند أحد و واحد هدایت کنند امّا برخی از حواریون  و پس از آنها نهاد تازه تأسیس کلیسا مسیر را گم کرده  و به حضرت مسیح  مقام الوهیت دادند و عیسی مسیح را پسر خدا نامیدند.

سران مسیحیت به مردم القاء می کردند که در جهان سه خدا وجود دارد(پدر، پسر، روح القدس) و این سه خدا در آنِ سه نفر بودن یک نفر هستند!! هضم این ادعا از همان ابتدا بسیار سخت بود ، مگر چطور ممکن است که یک مساوی سه بشود؟ و چطور همان سه در آنِ واحد مساوی یک است؟؟ جدای از آن اگر حضرت مسیح در کالبد انسان، و روح القدس در قالب کبوتر بودند این چه خدایی است که جسم دارد؟

کلیسا حتی پا را فراتر هم گذاشته بود و رسماً اعلام می‌کرد خداوند جسمی دارد که چشم راستش از چشم چپش شش هزار فرسخ فاصله دارد.

غیر از این مورد سران مسیحیت بیان بسیار بد و گمراه کننده ای از نظام علّی و معلولی داشتند، به طوری که اگوست کنت بی پرده می‌گوید:

نقش خداوند مسیحیت رخنه پوشی است

اگوست کنت

یعنی در مسیحیت فقط گزاره های مجهول به خدا نسبت داده می‌شد و هر جا که علم یا عقل انسان از پاسخ به آن عاجز باشد به سرعت آن را أمری مستقیم از جانب خداوند نسبت می‌دادند و عوامل مادی را از آن قضیه مجهول کنار می‌زدند، این روش کلیسا باعث شد که برخی نتیجه گیری کنند که خداوند حاصل جهل انسان است.

جهت آگاهی بیشتر و نقد نظریه خدای رخنه پوش می‌توانید به این مقاله از شهید مطهری رجوع کنید.

2- خشونت بی حد و حصر کلیسا

نهاد کلیسا به هر مخالفتی شدت عمل نشان می داد و نظرات مخالف خود را مرتب سرکوب می کرد، از منظر مسیحیت هر کسی که نظری بر خلاف رأی دستگاه دین داشته باشد اگر توبه نکند فردی مرتد است و باید هر چه زودتر از روی کره زمین محو شود.(برخلاف اسلام که شرایط خاصی برای اعلام ارتداد یک فرد دارد)

قتل سیستماتیک دشمنان کلیسا برای اولین بار با قتل عام فرقه کاتار‌ها در جنوب فرانسه در قرن سیزدهم میلادی آغاز شد، وقتی پاپ (رهبر مسیحیان کاتولیک) متوجه شد که این فرقه به سرعت در فرانسه در حال تبلیغ و رشد است و دست از تفکرات و مبانی خود بر نمی دارند دستور پاک‌سازی آنها را صادر کرد، طولی نکشید که برخی از شهرهای فرانسه شاهد قتل عام فجیع پیروان این فرقه شدند.

پس از پاکسازی کاتارها پاپ دستور ساخت نهادی را داد که وظیفه‌اش بررسی وضعیت ایمانی مردم و شناسایی و جداسازی بی ایمانان از مؤمنین بود و اینچنین شد که اولین دادگاه های تفتیش عقاید در سرتاسر اروپا آغاز به کار کرد

در این دادگاه‌ها فقط کافی بود برای مسئولین دادگاه احراز شود که یک نفر احتمالاً (فقط احتمال) دین خود را عوض کرده و یا کفر گویی کرده است، آن فرد بی چاره را در دادگاه به حدی شکنجه می‌دادند که کارهای نکرده خود را نیز اعتراف می کرد!! این چنین بود که سازمان مسیحیت هزاران نفر را در سرتاسر اروپا (به خصوص اسپانیا و ایتالیا) به فجیع‌ترین شکل شکنجه یا اعدام کرد تا جناب پاپ مطمئن باشد که ایمان مردم اروپا سست نمی‌شود.

مطلب مرتبط: تناقضات فکری در تمدن غرب

3- اظهار نظر غیر متخصصانه

در اسلام این مسئله واضح است که شناخت مخلوقات و پدیدهای خلق شده توسط خداوند توسط هر قشری و آن هم از روش خاص خود می تواند انجام بگیرد.

در اروپای قرون وسطی به هیچ وجه این چنین نبود، از نظر مسیحیت تمام علوم بشری در کتاب مقدس جمع شده است و این کتاب مقدس است که مرجع همه علوم است، بنابراین طبق نظر کلیسا کره زمین، به هیچ وجه کروی نیست، بلکه زمین مسطح است و زمین مرکز جهان محسوب می‌شود که تمام سیارات و ستارگان به دور زمین می‌چرخند.

همچنین کلیسا با خرافاتی که بین مردم رواج می داد گاهی باعث فجایعی می شد که همانندش در تاریخ به ندرت پیدا می‌شود، از جمله آنها اعلام شیطانی بودن گربه‌ها (به خصوص گربه‌های سیاه) توسط کلیسا بود که موجب شد مردم سرتاسر اروپا شروع به کشتن گربه های بیچاره کنند که نتیجه آن رشد بیماری مهلک طاعون در سرتاسر اروپا بود، این بیماری جمعیت اروپا را به یک سوم رساند و طبیعتاً طب خرافاتی کشورهای غربی هم به داد مردم نرسید.

4- شکست مسیحیان در جنگ‌های صلیبی

اواخر قرن یازدهم پاپ دستور می‌دهد که مسیحیان باید به شهر اورشلیم (بیت المقدس) لشکرکشی کرده و این شهر را فتح کنند تا هم این شهر مقدس از وجود کفار (منظور مسلمانان و یهودیان) پاک شود و همچنین پیشروی‌ها و فتوحات مسلمانان متوقف شود تا مسلمانان وارد خاک اروپا نشوند، این دستور پاپ باعث شد هزاران نفر از مسیحیان سر تاسر اروپا اعم از رعایا یا اشراف به سوی فلسطین حرکت کنند و سلسله جنگ‌هایی که حدوداً دویست سال به طول انجامید شکل بگیرد این نبردها جنگ‌های صلیبی نام گرفتند.

پاپ برای جنگجویان جنگ صلیبی وعده فتوحات گسترده و مواهب دنیوی و اخروی را داده بود امّا نتیجه کاملاً بر خلاف وعده‌های پاپ به سرانجام رسید، اروپاییان در مجموع بازنده بزرگ جنگ‌های صلیبی شدند، شهر اورشلیم فقط به طور موقت به تصرف مسیحیان در آمد و چند سال بعد مسلمانان موفق به بازپسگیری اورشلیم شدند.

از سمتی دیگر بسیاری از مسیحیان برای رفتن به جنگ اموال خود را فروخته بودند تا در سرزمین های اسلامی غنایم به دست بیاورند که این غنایم هم نصیب جنگجویان بخت برگشته صلیبی نشد

بنابراین انگشت اتهامات به سوی پاپ و دستگاه کلیسا نشانه رفت و برای همه این سؤال مطرح شد که آن وعده‌های دنیوی و اخروی چه شد؟

6- جدایی مسیحیت از عقل و خردورزی

این عامل مهم ترین و در واقع پاشنه آشیل تمدن اروپای مسیحی بود که بسیاری از عوامل پیشین را هم در بر می گیرد.

به غیر از مصادیقی که در عوامل قبلی ذکر کردیم، اصول خلاف عقل و منطق مسیحیت از همان ابتدا مخالف‌های زیادی داشت از جمله این معترضین، انتقادات جدی کلیسای شرق (شاخه ارتودوکس مسیحیت) از اصل تجرد و تقدس تجرد میان راهبان مسیحی بود که البته تا امروزه کلیسای کاتولیک از این اصل کوتاه نیامده که نتایج و پیامدهای اسفناکی را در پی داشته

یکی از بدترین و بزرگترین اقدامات غیر معقولی که کلیسا انجام داد که این بار میخی شد بر تابوت دین داری در اروپا، طرح فروش اوراق بهشت بود که در اوایل رنسانس به طور رسمی توسط کلیسا انجام می‌شد

ولی این بار اقدامات خارج از عقل و عرف کلیسا با مخالفت و قیام یک کشیش اصلاح طلب به نام مارتین لوتر همراه بود، لوتر که شدیداً منتقد بسیاری از اقدامات کلیسا و پاپ در طی قرن‌ها استیلاء این نهاد در جوامع اروپایی بود نهایتاً موفق شد مذهبی جدید (موسوم به پروتستان) در اروپا شکل بدهد و راه سکولاریسم و در نتیجه مسیر بی دینی در اروپا هموار شد.

کلام آخر

در آخرین دوران حکومت سرتاسری کلیسا بر مردم اروپا بسیاری از اهالی نهاد دین نیز خودشان در منجلاب دنیا گرایی و تجملات افتاده بودند، کم نبودند کشیش‌هایی که به سرمایه‌داری و جنگ‌های فئودالی روی آورده بودند.

از طرفی برخی دیگر از اهالی دین تمایلی به رعایت اصل مهم تجرد هم نداشتند و ما در دوران رنسانس شاهد سرانی از کلیسا هستیم که در عین مسئولیت رده بالایی که در کلیسا داشتند صاحب زن و فرزند آن به طور رسمی بودند !!

هر چند مذهب پروتستان یک واکنش طبیعی به اشتباهات بزرگ مسیحیت کاتولیک بود ولی این سرآغاز تمدن الحادی غرب شد که چند قرن بعد علی رغم پیشرفت های شگرف علمی و صنعتی از حیث اخلاقی و اجتماعی دچار یک انحطاط بی سابقه شدند.

دیدگاهتان را بنویسید